لئوناردو وتراي فيزيك دانْ بوي گوشتي كه داشت مي سوخت به مشامش رسيد، ومي دانست گوشت تن خودش است كه دارد مي سوزد. با ترس و وحشت نگاه كرد به«؟ چي مي خواي » : هيكلي سياه كه خم شده بود ...

اتاقي در يك خانه اشرافي قديمي، با وسايل آنتيك، مبل‌هاي مخمل اما زهوار در رفته، فرش‌هاي دست بافت اما مندرس، و ديواري با طاق ضربي و رف اما با گچ‌هاي فرو ريخته و نمور. كه اما بر آن ...

يك سه تار نو و بي روپوش در دست داشت و يخه باز و بي هوا راه مي امد . از پله هاي مسجدشاه به عجله پايين امد و از ميان بساط خرده ريز فروش هاطس و از لاي مردمي كه در ميانبساط گسترده ي ا نان ، ...

سنگی بر گوری نوشته جلال آل احمد ...

سقوط نوشته آلبر کامو ...

همه اهل شيراز می دانستند که داش آکل و کاکا رستم سايه يکديگر را باتير می زدند. يک روزداش آکل روی سکوی قهوا خانه دوميل چندک زده بود, همانجا که پاتوق قديمی اش بود.قفسکرکی که رويش شله سرخ ...

حوالی کافه شوکا نوشته یار علی پور مقدم ...

خان حاكم دستهايش را روى شكم برآمده اش به همديگر قفل كرده بود و در حال راه رفتن با انگشتهاى كلفتش روىآن مى كوفت. متفكرانه در طول تالار قدم م ى زد و پس از هر چند قدم مى ايستاد و با ...

اين پسر ماست.- نه نيست.- من حاضرم قسم بخورم كه همين پسر ماست.- من هم كه گفتم اين كسي كه مي گويم پسر ما نيست. بحث ندارد كه پسر ما نيست. پس ديگرحرفش را نزن وقتي مي گويم پسر ما نيست.پيكر سياهي ...

به هر حال, براي آنهايي که راه خود را پيدا مي کردند,هزارتوي مارپيچ اسراري هم داشت که به آنها اجازه ي لذت بردن از يک زندگي بهتر را مي داد. موش ها, اسنيف و اسکوري, از روش ساده اما ناکار آمد ...

داستان واقعی سرقت از بانک کشاورزی همدان در سال 68 ...

بهلول به ضم باء و سکون ها به معنی گشاده رو و صاحبصورت زیبا و جامع خیراتاطلاق می گردد .این اسم را براي اشخاصبذله گو و در عین حال حق گو و حاضر جواب نیز به کار می برند . اشخاصیدیگري هم به ...